» عمومی » مذهبی و حماسی » بیوگرافی شهدا » دلیرمرد عرصه نبرد (زندکینامه رزمنده شهيد محمدرضا محمدي)
بیوگرافی شهدا - شهدا - مذهبی و حماسی - مطالب ویژه

دلیرمرد عرصه نبرد (زندکینامه رزمنده شهيد محمدرضا محمدي)

آبان 6, 1392 1176

مکبر نمازجمعه ، دلیرمرد عرصه نبرد

  اسوه ايثار و مقاومت رزمنده شهيد محمدرضا محمدي

2

 

ما من قطره احب الي الله عزوجل من قطره دم في سبيل الله

هيچ قطره خوني همچون خوني كه در راه خدا ريخته شود نزد خداوند محبوب نيست.

شهادت واژه‌اي آشنا و با سابقه در فرهنگ تشيع مي‌باشد واين واژه نهايت راه رهرواني است كه هميشه در سخت‌ترين شرايط فرياد حق و عدالت را سرداده‌اند و خود نيز گواه براين مطلب بوده‌اند كه مي‌بايست براي اين فريادها، بهاي گران را پرداخت و مشكلات اين راه را نيز پذيرفته‌اند.

از آن روزي كه بزرگ مرداني چون ابوذر غفاري اين راه را انتخاب كرده و بارسنگين مسئوليت راه را به عهده گرفته و با تمامي سختي‌ها و مشكلات و موانع راه دست و پنچه نرم كرده تا آنجا كه صحراي كربلا به پاشده و خون 72 تن از ياران خدا بر زمين ريخته همه فرياد حق بوده است و عدالت و خروش حماسه بوده است وتعهد و با يك نگرش بر تاريخ اسلام مي‌بينيم كه چه عزيزاني فداي آرمانهاي برحق اسلام عزيز گشته‌اند، و اينك ادامه راه را بر عهده فرزندان حسين(ع) يعني روح الله گذاشته شده واين ياران وي هستند كه همواره با خون خود اين راه چگونه ديوارهاي شهرها را با تصوير عزيزانمان زينت داده شده و همه جارا خون فراگرفته وهركجا لاله‌اي خون گرفته و شمع سرخي مي‌سوزد. امروز در ادامه راه امامان شيعه، متعهدان درد آشنا، نه آن دنيا طلبان و مال اندوزان و مقام طلبان و نه آنها كه پاي برخون شهيدان مي‌نهند نه محتكران و نه طاغوتيان و نه فرصت طلبان، همواره از تشيع جنازه عزيزي به تشيع جنازه عزيزي ديگر مي‌روند و هر روز بر دردهايشان افزون مي‌گردد، امروزه همه فريادها خون هستند و خونها فريادند، امروز تصوير خونين عزيزانمان و جوانانمان معابر را چون لاله هاي سرخ زينت داده است. و اين بار نيز عزيزي ديگر در اره به تحقق رسيدن آرمانهاي برحق اسلام عزيز به خون غلطيده، و جان خود را فداي اسلام عزيز نموده است. اينك سخن از شهيدان است از تبار حسينيان شهيدي از ياران روح الله، سخن از شهيدي است از دست پرورده هاي يكي از فرزندان حسين(ع)، سخن از شهيدي است از دست پرورده هاي فرزند فاطمه‌زهرا(س) كه در سالروز شهادت اين بانوي بزرگ اسلام نيز جان خود را تقديم نموده است. سخن از تلاشگري است پر شور تمامي سنگرها، سنگرمدرسه، كشاورزي، جهادومبارزه، نماز جمعه و جماعت و بالاخره سخن از تلاشگري است درد آشنا كه از همان كودكي دردها را حس كرده و با جثه‌اي كوچك حدود هفت الي هشت سالگي احساس مسئوليت كرده و در اره تحقق آرمانهاي اسلامي گام برداشته است. و سخن از شهيدي است كه آنچه دارد در طبق اخلاص گذاشته و تقديم نموده است.

شهيد محمدرضا محمدي براستي تبلوري بود از شرف انسانيت، تلاش و كوشش‌ وعقيده و جهاد ايمان، پايداري و تجسمي از يك انسان خود ساخته با اين سن كم كه در اره تحقق آرمانش و حفظ دستاوردهاي انقلابش و خون همسنگرانش و ايفاي رسالت مكتبي‌اش پيشاپيش به استقبال سختي‌ها و مشكلات رفته است اين شهيد بزرگوار، اين سنبل پايداري و مقاومت و اخلاص و ايمان همواره در انتظار شهادت به سر مي‌برد چرا كه در تمامي صحنه‌هاي جنگ حضور فعال داشته و در هر عمليات مي‌بايست جنازه مطهر همزمان و بدن مجروح دوستانش را ببيند و تشييع نمايد و تحمل اين موضوع براستي براي وي سخت بود ولي با آن روح بلندش و با تكيه بر كتاب هدايت، قرآن عزيز«و من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فهنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظرو………..» مي‌دانست كه خون در اره نوبت قرار گرفته است لذا همه چيز برايش آسان مي‌گشت تا اينكه بالاخره به آرزويش رسيد. اين شهيد عزيز مي‌دانست كه يك انسان آزاد براي رسيدن به آرمانهايش بايد مسلح به سلاح ايثار باشد و ايثار در فرهنگ اسلام تنها اختصاص به مردان خداگونه دارد و اين ايثار به قول شهيد نياز به ملكوتي شدن دارد و در فرهنگ اسلام اگر انسان از  تمامي وابستگيها و منيت‌ها بريد و زنجيرهاي وابستگي را از پاي خود گسست مي‌تواند متصل به قدرتي گردد و به نيرويي مجهز شود كه هيچ قدرتي ياراي مقابله با آن را نداشته باشد و آن ايثار است و شهيد محمدي يك نمونه از اين ايثار و اخلاص بود چرا كه هر چه داشت در اين راه در طبق اخلاص گذاشته و تقديم نمود.

3

اينك به شرح مختصري از زندگي شهيد بزرگوار مي پردازيم باشد كه شهيدمان با آن جثه كوچك و با سن كم ولي با روح بلندش بتواند چراغي فرا راه زندگيمان باشد. انشاءالله .

1

شهيد محمدرضا محمدي در سال 1348 درخانواده‌اي مذهبي به دنيا آمده و دوران كودكي را با تربيت پدر و مادري بزرگوار و مؤمن گذراند و مسائل عاليه اسلام را در جو مذهبي خانواده فرار گرفت وي از انقلاب با آن سن كم و چثه كوچكش همراه با شهيد احمدرضا نظري و ديگر برادران هم سن و سال خودش در مجالس قرائت قرآن و برنامه ريزيها و راهپيمايي‌ها شركت مي‌كرد و در اجراي برنامه‌هاي راهپيمايي و برگزاري مجالس نقش بسزايي داشت، شهيد محمدي در سال 1358 با اينكه سن كمي داشت با عشق و علاقه‌اي سرشار از ايمان و محبت به اسلام و خاندان عصمت و طهارت در بسيج شركت نموده و روزها را به كلاس درس حاضر مي‌شد و شبها در مسجد فعاليت داشت اين شهيد بزرگوار در شناسايي و مبارزه با گروهكها و ضد انفلاب، گشت و نگهباني شبانه فعاليت داشت. در همان دوران با شهيداني همچون سردار رشيد اسلام همحزه بابايي و رحمت‌الله ثريا آشنا شد و فعاليتش دراين دوره به اوج خود رسيد و با شروع جنگ تحميلي چنان روحيه اي در وي پديد آمده بود كه سر از پا نمي‌شناخت ولي ……. كم بودن سن وي وضعيف بودن وي از اعزامش جلوگيري مي‌نمودند تا اينكه بسيج مدارس تشكيل شده و در اين واحد فعاليت خود را آغاز نمود و عنوان يكي از فعالترين نيروهاي اين واحد به شمار مي‌رفت. وي باشركت در اردوهاي بسيج مدارس در جذب دانش‌آموزان به اردوها نقش مهمي داشت وي با فعاليت در اين واحد در انجمن اسلامي مدرسه نيز فعاليت و در همين حين نيز به پدر بزرگوارش در امر كشاورزي كمك مي‌نمود. ولي عشق و ايمان شهيد به حدي رسيده بود كه ديگر تاب و توان ماندن در پشت جبهه را نداشت و هميشه تلاشش اين بود كه به هر صورتي كه شده خود را به جبهه هاي حق عليه باطل برساند، هر روز كه اعزام نيروي بسيج بود او با گريه و زاري التماس مي‌كرد كه بتواند همراه با برادران رزمنده اعزام گردد ولي به دليل كمبود سن از اعزام وي جلوگيري مي نمودند تا اينكه كلاسي جهت آموزش برادران رزمنده امدادگر از طرف سپاه پاسداران ترتيب داده شد شهيد موقيت را غنيمت شمرده و در گروه دوم آموزش امداد گري شركت نموده و پس از آموزش نوبت اعزام رسيده و اين شهيد بزرگوار با عشقي كه به جبهه داشت خود را آماده اعزام كرده بود بالاخره در تاريخ 15/8/61 از طريق بهداري سپاه پاسداران مباركه نيروها جهت اعزام به پادگان 15 خرداد اعزام گرديدند، وقتي مسئولين ليست اعزام را جهت فرستادن افراد كنترل مي‌كردند نام وي را به دليل كمي سن از ليست حذف كرده و مانع اعزام وي شدند تا اينكه در فرصتي ديگر با دست بردن در شناسنامه توانست همراه با ديگر برادران اعزامي به منطقه رفته و در بهداري تيپ فرماندهي قمربني‌هاشم مشغول بكار شد و از اين به بعد توانست كه در عمليات‌ها شركت جديد مدتي در منطقه والفجر مقدماتي، مدتي در پاسگاه زيد و در مناطق مختلف به سر مي برد. در عمليات والفجر 4 به عنوان امدادگر شركت داشت و شب عمليات چنان بردشمن زبون مي‌تافت كه همسنگرانش را به حيرت انداخته بودو در حين عمليات مجروحين را پانسمان و جهت اعزام به پشت خط آماده مي‌نمود در آن شب رزمندگاني كه به علت انفجار ميدان مين مجروح شده بودند و كمتر كسي جرات نزديك به آن را داشت اين عزيز كوله پشتي امدادگريش را برداشته و بدون ترس و واهمه‌اي به داد مجروحين مي رسيد در اين عمليات به گفته برادر شهيد حمزه بابايي، وي همچون فرشته اي بر بالين مجروحين حاضر شده و در پايان عمليات سراغ هر يك از برادران را كه مي‌گرفتند شهيد محمدي از وضعيت وي اطلاع كامل داشت بايد يادآور شد كه در اين عمليات همسنگران وي برادر شهيد بهرام محمدي به شهادت رسيد كه شهادت وي در روحيه شهيد محمدرضا اثر فراواني داشت در عمليات خيبر نيز اين شهيد بخاطر سابقه‌اي كه در امدادگري و فعاليتش در جبهه داشت به عنوان مسئول گروه امداد گران برگزيده شد و باروحيه‌اي بسيار بلند و با عشقي سرشار از ايمان مسئوليت خود را انجام داد، در اين ماموريت نيز از ناحيه سر مجروح گرديد وي پس ار گذشت مدتي كه در بيمارستان بود و بهبود يافت مجددا به جبهه اعزام شد و در اين ماموريت كه اين بار در لشكر نجف‌اشرف بود دركنار همرزمان شهيدش اضغرزينلي و نعمت الله‌ربيعي كه مسئوليت گردان را به عهده داشتند وي نيز به عنوان مسئول دسته برگزيده شد ناگفته نماند كه پس از هر عمليات به شهر خود باز گشته و در نماز جمعه مكبري نماز جمعه را بر عهده داشت وي پس از پايان عمليات بدر به خاطر ادامه درس به مباركه باز گشته و در مجتمع آموزشي شهداي محراب اصفهان ثبت نام نموده و به جبران درسهاي عقب افتاده خود پرداخت و پس از موفقيت در امتحانات در تاريخ 17/7/64 مجددا به منطقه اعزام شد و اين بار به خاطر تجربه زيادي كه در جنگ داشت به عضويت واحد اطلاعات و عمليات لشكر نجف‌اشرف در آمد و يكي از فعالترين و پر شور ترين نيروهاي اين واحد به شمار مي‌رفت.

شهيد بزرگوار در اين ماموريت آخر حالت عرفاني و روحاني عجيبي داشت و سر انجام پس از شناسايي منطقه مورد نظر در اثر اصابت تركش دشمن به درجه رفيع شهادت نائل آمد و روح پر تلاطم و ناآرام وي پس از 4 سال تلاش و مقاومت و ايثارگراي به ملكوت اعلي پيوست و به ديدار معشوق خود شتافت ( روحش شاد و راهش مستدام باد ).

4 5

وصيت نامه بسیجی شهيد محمدرضا محمدي

بسم الله الرجمن الرحيم

«فليقاتل في سبيل الذين يشرون الحيوه الدنيا بالاخره و من يقاتل في سبيل الله الذين فيقتل او يغلب فسوف ………… « اجرا عظيما»           قرآن كريم _ سوره نساء آيه 73

مومنان بايد در راه خدا با آنان كه حيات مادي دنيا را بر اخرت گرديدند جهاد كنند و هركس در جهاد به راه خدا كشته شد يا فاتح گرديد زود باشد كه او را در بهشت ابدي اجر عظيم دهيم .

حمد و سپاس خداي را كه ما براه راست هدايت كردكه اگر هدايت اونبود ما به اين راه راست هدايت نمي‌شديم، با در دو سلام بر پيامبر بزرگ اسلام حضرت محمدبن‌عبدالله(ص) و امامان شيعه  بویژه امام زمان مهدي موعود(عج)

به نام خدا و براي خدا به نام او كه زنده مي كند و مي‌ميراند به نام يكتا به نام آن معبود بنام ان ياري دهنده و به نام او جانم در دست اوست و بادرود بر رهبر كبير انقلاب اسلامي اين قلب تپنده امت بيدار دل و با سلام بر شهيدان اين لاله‌اي بخوان خفته و اين راه گشايان راه كربلا حسين(ع) و اين اجابت كنندگان نداي هل من ناصر ينصرني حسين زمانمان امام خميني و با سلام بر خانواده عزيز و گراميم و امت شهيد پرور چند كلمه‌اي را بعنوان وصيت مي‌نويسم باشد كه مورد رضايي خداوند قرار گيرد گر چه مي‌دانم كه فاصله با شهداء خيلي زياد است و در خود اين لياقت را نمي‌بينم كه به آنها برسم ولي چون امري است واجب چند خطي مي‌نوسيم.

خداوند را شكر و سپاس مي‌گوييم كه به واسطه رهبر بزرگ از خاندان عصمت و طهارت بر ما منت گذاشت و بزرگترين نعمتهايش را برما ارزاني داشت و توفيق بزرگي نصيب من كرد كه از گمراهي نجات پيدا كنم و راه سعادت در پيش گيرم خدايا من گنهكار اعتراف مي‌كنم كه لياقت نداشتم به چنين مكانهايي پا گذارم جايي كه خون پاسداران اسلام ريخته ولي لطف تو شامل شد بر حال من خدايا از تو مي‌خواهم كه مرگم را شهادت در اهت قرار دهي و چنان سبب سازي كه اعضاء و جوارهم جزء در راه رضاي تو حركتي نكند پروردگارا در جهاد صبري به من عطا كن كه با ناملايمات و انحرافات بسازم و در راه رسيدن به هدف پافشاري كنم و خدايا مرا از بلاي كبر، غرور، ريا و خود خواهي نجات ده تا حقايق وجود تو را ببينم و جمال زيباي تو را مشاهده كنم اي امت شهيد پرور حديث ايثار گريهاي شما در پشت جبهه بر ما و اضح است و ما شرمسار از پينه‌هاي دست پيرمردان و خجل از رنج و عاطفه كودكان و متواضع در برابر همه تحملهاي ناشي از فشار وارده برشمائيم اما بزودي بايورش بر صداميان و گشودن راه كربلا سرود توحيد را بر دلهاي پر مهر شما و برزبان پر عاطفه شما جاري خواهيم كرد. واي امت شهيد پرور دنباله‌رو خط امام باشيد و حفاظت از خط امام امري است واجب و خطاي از آن گناهي است نا بخشودني و بس بزرگ، اي مردم ياران امام را فراموش نكنيد كه امروز مي‌خواهند اين ياران امام را از صحنه خارج كنندواي برادران عزيز خزب‌الله بدانيد كه كوچكترين وقفه امروز بزرگترين ضربه بر پيكر اسلام است و كوچكترين اشتباه بزرگترين جنگ بدانيد و جبهه‌ها را هر چه بيشتر تقويت كنيد و عزيزان من عمر خود را به هدر ندهيد كه بعدها حسرت آن را خواهيد خورد و اگر خداي ناكرده كوتاهي كنيد و الله مسئوليد و بايد روز قيامت جواب شهدا را بدهيد و بزرگترين مسئله كه براي ما شيعيان سرنوشت ساز بوده از صدر اسلام تا كنون مسئله ولايت بوده كه از زمان حضرت علي(ع) همان جرياناتي كه مي‌دانيد پيش آمد و الآن دشمن دارد همان جريانات را پياده مي‌كند و اگر ما ولايت نداشته باشيم هيچ چيز نداريم. ولي كساني كه قلبتان را سياه و خالي از نور توحيد كرده‌ايد وخود آئيد و از جوانان بخون طپيده عبرت بگيريد پس چه بهتر كه از لحظه به لحظه اين زندگي در راه رسيدن به معبود استفاده كنيد و در عين حال كه باشيطان بزرگ و دروني خود( نفس اماره)نيز به ستيز بپردازيم و تنها يك چيز را مهم بدانيد و آن هم خداست و قدم برداشتن در راه او و رضاي او قدم برداشتن در خط انبياء و امام است برادران عزيز حزب الله همانطور كه حضرت علي(ع) فرموده‌اند دنيا جاي گذار است نه ماندن و شما كه در پشت جبهه هستيد فكر نكنيد كه اگر فلاني به جبهه نمي‌رفت كشته نمي‌شد خير اين چنين نيست چون قرآن مي‌فرمايد : هر كجا باشيد مرگ شما را فرا مي‌گيرد. و شما عزيزان در پيشرفت كار خود صبر و مقاومت پيشه كنيد و به ذكر خدا و نماز توسل جوئيد كه خدا ياور بردبار است و برادران عزيز مظلوم بر عليه گروهكهاي منحرف شركت كنيد كه اينها مفسدين روي زمين مي‌باشند و اميدوارم كه مرا حلال كنيد براي من طلب آمرزش و مغفرت كنيد كه بيشتر از هر چيز به آمرزش خداوند محتاج هستم، خدايا من خجالت مي‌كشم در روز قيامت سرور شهيدان بدنش پاره پاره باشد و من سالم باشم و خدا شاهد است كه من هدفي جز اسلام و قرآن نداشتم، خداوندا مرا ببخش كه نتوانستم برايت بنده‌اي مفيد و عابد باشم خدايا بندهاي نفساني را ازا پاهايم باز كن تا بهتر بتوانم تو را بشناسم و سخني دارم با شما محصلين عزيزم

 و اما تو اي محصل اي اميد آينده امام امت‌ اي كسيكه پشت ميز نشسته‌اي آيا مي‌دانيد كه روزي شهيدي از پاكترين فرزندان اسلام پشت اين ميز نشسته بوده آيا مي‌داني كه چه مسئوليتي بردوش شماست اوقات فراغت خود را به بيهودگي نگذرانيد و در مقابل اسلام مسئوليت احساس كنيد و نسبت به مسائل بي‌تفاوت نباشيد

 و شما اي رزمندگان واي همسنگران عزيزم پيشگان دنيا در انتظار مسلسل شماست و چشم مستضعفان جهان در انتظار شماست خون حسين شما را ندا مي‌دهد تا نينوا را نوا دهيد اي دليرمردان،عاشقان راه كربلا رفتند دنبال آنان به پيش تازيد خون آنان راه را هموار كرده است، به پيش كه بوسه‌هاي امام به عنوان مدال افتخار بر بازوان شماست به پيش كه قدس بر قدامت شما سوگند مي‌خورد و كربلا بر نفسهاي گرمتان لبيك مي‌گويدحسين‌(ع) در استقبال شماست. اماما: جان خويش را در پاي تو مي‌پذيريم و بر كعبت سوگند ياد مي‌كنيم كه ما روندگان راه توانيم، يارانمان رفتند ما هم مي‌رويم ، مي‌رويم كه قربانگاه معراج وجود ماست مي‌رويم كه عشق بر خدا ذكر سجود ماست مي‌رويم كه سپيده سحر را به خون خويش گلگون كنيم، مي‌رويم تا حماسه‌هاي پنهان تشيع رخ بنمايد مي‌رويم تا قدامت اسلام  بر اوج قله توحيد سر افراز باشيد مي‌رويم تا با خونمان، با مسلمانان، با ايمانمان ريشه كفر انديشان را بزدائيم مي‌رويم تا با ملاقات خداي خود ملكوتي شويم و از ملكوتيان رخ برتابيم مي‌رويم تا بر صدام آنچنان سيلي بزنيم نا در زباله دان تاريخ مدفون گردد مي‌رويم تا سفره چپاولگريهاي استعمارگران را در صحنه گيتي بر هم زنيم و حاكميت و لايت فقيه را عينيت دهيم مي‌رويم تا بر مناره قدس فرياد برآوريم اشهدان لا اله الا الله و اشهدان محمدا رسول الله و اشهدان عليا ولي الله و اما شما اي پدر بزرگوارم واي مادر مهربانم اي پدري كه روزها زحمت كشيدي تا لقمه نان حلال به ما بخوراني و مادرم كه شبها بي‌خوابي كشيدي تا ما آسوده بخوابيم مي‌بخشيد كه نتوانستم حق فرزندي را ادا كنم و شما را اذيت كردم و من پيش شما يك امانت بودم و خدا امانت خود را به خوبي از شما پس گرفت و من يك امانتي بودم كه مي‌بايست مي‌رفتم و مرگ حق است و انسان هر چه زودتر برود بهتر واي مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگيري كنيد و همه شما مادران مثل خاندان و هب جوانانتان را به جبهه نبرد بفرستيد و حتي جسد او را تحويل نگيريد زيرا  مادر وهب فرمود :پسري را كه در اره خدا داده‌ام پس نمي‌گيرم و در محضر خدا نمي‌توانيد جواب زينب را بدهيد كه تحمل 72 شهيد را نمود و شما اي خواهران و برادرانم مرا ببخشيد خدا را فراموش نكنيد و در همه كارهاي زندگيتان از خدا كمك بگيريد و از جانب من از تمام اهل و فاميل خداحافظي كنيد و حلاليت بطلبيد و در آخر اميدوارم خداوند رحمتش را به همگي ما شامل گرداند و توفيق زيارت كربلا در دنيا و شفاعت حسين در آخرت نصيب ما گرداند.

بارخدايا، ما را از بندگان مخلص در گاهت قرار بده

 شهداي ما را با شهداي صدر اسلام محشور گرداند،

خدايا، خدايا، تا انفلاب مهدي خميني را نگهدار

 از عمر بكاه و بر عمر رهبر افزاي

به اميد فتح كربلا و آزادي قدس عزيز

10/7/64

محمدرضا محمدی

 7 6

به این نوشته امتیاز بدهید!

میلاد زارع

تعداد دیدگاهها: 1

  1. فاطمه

    سلام خسته نباشید نام پدر و نام مادرشون و سال مرگ این شهید بزرگوار رو میشه لطف کنید و بگید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

  • ×