» عمومی » فرهنگی ادبی » صد تومن دستی داری؟ یک‌ساله برمی‌گردونم
فرهنگی ادبی

صد تومن دستی داری؟ یک‌ساله برمی‌گردونم

فروردین 2, 1393 0010

جان به لب که برسد ذهن خلاق می‌شود…

 

 

دیشب خانه یکی از اقوام مهمان بودیم. ‌چهارشنبه‌سوری را به شب‌چره گذراندیم و شام جای‌تان‌ خالی قورمه‌سبزی جاافتاده‌ای خوردیم. اما قوم میزبان از سر شب سرش تو گوشی بود و به قول زنش وایبربازی می‌کرد. من ابتدا به خنده برگزار کردم اما وقتی دیدم میزبان کاملا سرگرم وایبربازی است به اعتراض گفتم: می‌خواهی ما برویم راحت باشی؟ این‌را که گفتم، میزبان آمد کنارم نشست. گفت: تو که غریبه نیستی، قوممی، خویشمی، به تو اگر نگویم به که بگویم؟ راستش هنوز حقوق بهمن را نگرفته‌ایم و پاداش‌ها هم واریز نشده. بعد وایبرش را نشانم داد. دیدم توی وایبر گروهی دُرست کرده‌اند به نام سامانه اطلاع‌رسانی واریز حقوق و مزایا. کل کارمندان اداره‌شان داشتند در آن گروه آخرین اطلاعات‌ را با هم ردوبدل می‌کردند. یکی نوشته بود فردا 60 درصد می‌ریزند، بقیه را بعد از عید می‌دهند. یکی نوشته بود امروز مالی بودم دیدم دارند لیست را می‌برند بانک. یکی نوشته بود فقط حقوق‌ها را می‌دهند و از پاداش خبری نیست. یکی نوشته بود بهمن را کامل می‌ریزند اما اسفند را فروردین می‌دهند. یکی نوشته بود بن نمی‌دهند؟ یکی زیرش شکلک بی‌ادبی گذاشته بود. خلاصه دائم در حال نوشتن بودند. در آن میان یکی هم شماره کارتش را گذاشته بود و نوشته بود هر کس دارد صد تومن دستی به من کمک کند لطفا، یک‌ساله برمی‌گردانم.

گفتم: عجب استفاده جالبی از وایبر کرده‌اید. ایده‌ی خوبی است. گفت: جان به لب که برسد ذهن خلاق می‌شود. گفتم: حالا خبری می‌شود؟ گفت: خبرها ضدونقیض است… در همین حال صدای وایبر درآمد، یکی از کارمندان نوشته بود: رییس دو روز است ایران را برای استراحت نوروزی ترک کرده است. گفتم: پس اگر پول برسد کسی نیست امضا کند؟ گفت: خبر قدیمی است، چرا، معاونش هست اما برای احتیاط برایش بپا گذاشته‌ایم. دو نفر از همکاران از در خانه‌اش دارند وایبر می‌کنند، آن‌جا هستند یک وقت درنرود. گفتم: حالا اگر حقوق نرسد چه؟ گفت: هیچ. توی خانه می‌نشینیم از برنامه‌های آموزنده‌ی صداوسیما استفاده می‌کنیم. البته یک بغل جدول باطله هم خریده‌ بودم برای روز مبادا که گویا دارد سر می‌رسد. خلاصه خواستم بگویم این‌که سرم توی وایبر است، از خوشی نیست، پیگیر خبرم. گفتم اگر نرسید بگو من اندکی در حساب دارم. گفت: قربانت بروم، تو همین که شب عید ما را مهمان کنی یک سبزی‌پلو با ماهی به ما بدهی، کافی است. پولم به تُن‌ماهی نمی‌رسد، چه رسد به ماهی سفید یا حتا سیاه!

به این نوشته امتیاز بدهید!

سعید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

  • ×