» عمومی » فرهنگی ادبی » دربند و در… بند
فرهنگی ادبی

دربند و در… بند

آذر 7, 1392 108

به گزارش سایت شمس شهرستان مبارکه و به نقل از ایمنا، فیلم هایی که موسوم به اجتماعی هستند بنا بر قاعده، موضوعاتی اجتماعی نیز دارند اما خود موضوع اجتماعی چیست و رسانه فیلم چگونه آن را بیان می کند؛ فیلم ها موضوعات اجتماعی را تبدیل به یک داستان می کنند این یعنی موضوع فیلم در قالب داستان بیان می شود.

 

 

در اینجا منظور از داستان همان شکل جا افتاده آن که متکی است بر تعدادی از شخصیت ها که در مناسباتی که مولف بنا برضرورتی مقدر کرده است، سری اعمال مشخصی را انجام می دهند تا تحولی مشخص در موقعیت یا وضعیت ذهنی یا عینی آنها رخ دهد، و این یعنی همان گره افکنی ها و گره گشایی هایی که مولفین آنها را به وجود می آورند. بنابراین داستان برای خودش از مقدمه، گره افکنی، گره گشایی و نتیجه تشکیل شده است. ارتباط این ساختار داستانی با مسئله اجتماعی چیست؟
ما در اینجا با نگاهی به فیلم دربند پرویز شهبازی سعی خواهیم کرد این رابطه را مورد بحث قرار دهیم. فیلم اجتماعی فرض می کند که مسائل اجتماعی وجود دارند. لازمه ی این پیش فرض آن است که: فیلم ها ساخته و دیده شوند تا مردم به آنها اندیشه کنند و مسئولین راهکاری برای برطرف کردن آنها بیاندیشند. کارگردانان فیلم های اجتماعی خود را بیانگر اضطراب جامعه شان می دانند. اما اینجا ایرادی وجود دارد: وقتی این مسائل در زندگی روزمره هم دیده می شوند و هم در حوادث روزنامه ها نوشته می شوند و مردم

 در شرایطی که مردم از وجودمعضلات اجتماعی باخبر هستند و دولت ها هم وظیفه دارند، برای بطرف کردن آنها کوشش کنند. کارگردانان این فیلم ها به طور خلاصه با بیان هنری خود، می توانند به درگیر شدن بیشتر تماشاگران با این مسائل کمک کند و از این راه فرآیند کمک رسانی را شتاب بخشد. 

از آنها باخبر هستند پس لزوم ساخته شدن آنها چیست؟ در شرایطی که مردم از وجود آنها باخبر هستند و دولت ها هم وظیفه دارند، برای برطرف کردن آنها کوشش کنند. کارگردانان این فیلم ها به طور خلاصه با بیان هنری خود، می توانند به درگیر شدن بیشتر تماشاگران با این مسائل کمک کند و از این راه فرآیند کمک رسانی را شتاب بخشد. فیلم نامه و به طور کلی داستان فیلم بخش مهمی از این هنری کردن را به عهده دارد. اما وقتی داستان خود براساس تیپ ها و کلیشه های شخصیتی و موقعیتی که افراد کم و بیش در زندگی روزمره خود آنها را می دانند ساخته می شود این شتاب بخشی چگونه رخ خواهد داد. به عبارت دیگر انتقاد کلی که به دربند شهبازی نیز وارد می باشد، این است که این نوع فیلم های کلیشه ای به جای بیان کردن مسائل، آنها را از اهمیت خارج می کنند.
داستان دربند
نازنین دانشجوی پزشکی است. چون خوابگاه گیرش نمی آید با سحر دختری که قصد دارد از ایران خارج شود هم خانه میشود. همخانه شدن او آغاز ماجراهایی است که دختر شهرستانی ساده ما را به ماجراهایی می کشاند. او که دختری است که تلاش دارد با تدریس خصوصی، گلیم خودش را از آب بیرون بکشد درگیر ماجرای پیچیده زندگی سحر می شود و درنهایت تصمیم می گیرد به او کمک کند. نازنین با دادن سفته به جای سحر به آزادی سحر از زندان کمک می کند. ولی سحر پس از آزادی از ایران خارج می شود و این بار نازنین به علت سفته هایی که جای سحر داده در دشواری می افتد. در این بین پسر صاحب سفته ها که از نازنین خوشش میاد سفته های نازنین را از پدرش می دزد و به نازنین پس می دهد. باوجود این نازنین، او را پس می زند و پسر دریک تصادف می میرد.
موضوعات اجتماعی دربند
این جمله در فیلم در جلسه ای در دانشگاه از زبان یکی از دانشجویان بر سر باقی دانشجویان فریاد می شود: ” وظیفه شما کمک به مردم در جامعه است.” این دغدغه مهمی است که کلیدی برای ورود به سکانس های متنوع فیلم می شود و به نوعی نشان از داشتن دغدغه اجتماعی شهبازی دارد. منظورم آن بخش هایی از فیلم است که هرچند توسط داستان مرتبط می شوند ولی بواقع ارتباطات کمی با هم دارند. فضای اجتماعی اول، فضای اجتماعات متفاوتی که نازنین بواسطه درس دادن به آنها وارد می شود. سه خانواده ای که یکی از طبقه متوسطی است که برای بچه اش به شرط تضمین نمره معلم می گیرد.

 انتقاد اصلی به شهبازی این است که از سطح مخاطب و دانش و پیش انگاره های مخاطب فراتر نمی رود و همان چیزی که مورد انتظار مخاطب است را به او نشان می دهد. این پاسخ درستی نیست که هنرمند وظیفه دارد جامعه را بازنمایی کند و مشکلات اجتماعی را مطرح کند. آنچه که در اینجا بازنمایی شده است، تنها انگاره های کلیشه ای مخاطب از این موقعیت هاست و نه جامعه، که مخاطب آنها را بعنوان کلیشه ای رایج پذیرفته و از اهمیت و دغدغه بودن خارج کرده است. 

فضای دوم طبقات محرومی است که برای بچه ها به صورت جمعی معلم می گیرند. طبقه سوم دختری است از خانواده ای مذهبی، که برای گریز از ازدواج می خواهد معلم بگیرد. اشاره بیشتری به این فواصل طبقاتی در فیلم وجود ندارد. این بخشی از اجتماعی است که هرچند نشان داده می شوند، هرچند در منطق روایی فیلم بخشی از تلاش نازنین برای روی پای خود ایستادن جور کردن پول برای اجاره خانه هست؛ اما به واقع ما نمی توانیم در منطق اجتماعی فیلم آنها را توجیه کنیم. از اینها که بگذریم دوست های سحر هستند، جوانانی الکی خوش و شب نشین، دوستانی که تنها در خوشی ها همراه سحرند و در مشکلات او را تنها می گذارند. شاید این نگاه شهبازی، انتقادی به دوستی های ظاهری جوانان طبقه متوسط باشد. تنها دوست متفاوت سحر، نازنین است که او نیز از سوی خود سحر فریب می خورد. در واقع هدف سحر خروج از کشور است که به قربانی شدن نازنین می انجامد. مشکلات خود سحر در جامعه نیز زیادند. فضای دیگر فضای بازار است که ما دو نماینده از آن داریم، صاحبکار سحر که تنها به فکر رونق مغازه خود است و زارعی که سفته های سحر دست اوست. بازاری هایی که تنها به فکر پول هستند و حتی پول را بر همه چیز حتی فرزندشان ترجیح می دهند. خوب چگونه می توان به این مسائل متفاوت و متعدد اجتماعی فیلم اندیشید؟ پس ما با طیف متعددی از مسائل اجتماعی روبرو هستیم که هرکدام را می توان جدا جدا تحلیل کرد. اما در کنار هم قرار گرفتن تمام این مسائل در فیلم ما را تنها به یک نتیجه می رساند که این جامعه اساسا مشکل دارد. آدمی یا تنها از این جامعه باید فرار کند چون سحر، یا کشته شود چون پسر زارعی یا چون نازنین قربانی مشکلات دیگران شود. این جامعه از بنیاد مشکل دارد و به قول شاعر “خانه از پای بست ویران است”. پرسش این است حال که جامعه از سوی فیلمساز فرصت هیچ دفاعی ندارد و سراسر پر ایراد فرض شده است. دیگر ساختن فیلم اجتماعی چه سودی دارد. از سوی دیگر مردم نیز از این شخصیت های کلی چه درکی می توانند داشته باشند جز نوعی درک عقل سلیم ناقص و جانبدارنه.
اما از این انتقاد هم پررنگ تر، چنان که گفتیم: درک کلیشه ای و تکراری است که کارگردان به آن دامن می زند. تماشاگر فیلم دربند همان تصوراتی که از طبقات پائین، وضعیت دختران در جامعه، جوانان الکی خوش طبقه متوسط و افراد بازاری منفعت پرست دارد را در فیلم دوباره تائید می کند. در واقع انتقاد اصلی به شهبازی این است که از سطح مخاطب و دانش و پیش انگاره های مخاطب فراتر نمی رود و همان چیزی که مورد انتظار مخاطب است را به او نشان می دهد. این پاسخ درستی نیست که هنرمند وظیفه دارد جامعه را بازنمایی کند و مشکلات اجتماعی را مطرح کند. آنچه که در اینجا بازنمایی شده است، تنها انگاره های کلیشه ای مخاطب از این موقعیت هاست و نه جامعه، که مخاطب آنها را بعنوان کلیشه ای رایج پذیرفته و از اهمیت و دغدغه بودن خارج کرده است. شهبازی تجربه زیسته انسان های درگیر در این موقعیت های واقعی جامعه را به عقل سلیم مخاطب واگذار کرده است و توسط داستان، پراکندگی ذهنی خویش را انسجام بخشیده است.

به این نوشته امتیاز بدهید!

سعید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

  • ×