» عمومی » مذهبی و حماسی » رندانِ شب‌خیز
مذهبی و حماسی

رندانِ شب‌خیز

آبان 23, 1392 1012

رندانِ شب‌خیز
شب عاشورا یكى از سخت‏ترین شبهایى بود كه بر اهل بیت علیهم السلام گذشت، شبى بود كه رنجها و سختیها، بلاها و مصیبتها از یك طرف و از طرفى آزمایشها و آینده بسیار تاریك و وحشتناكى كه گرداگرد آنان فرا گرفته بود و پیوسته آژیر خطر روح لطیف و نازك كودكان را سوهان مى‏ كشید، سنگدلى بنى امیه و پیروانشان تمام راهها و روزنه‏ هاى امید به حیات را بسته بود، صداى ضجه و ناله زنها، و فریاد جانسوز العطش كودكان و نگرانى بسیار رنج آور همه فضا را پر كرده بود.
سخن از هجران
از على بن الحسین علیهم االسلام نقل شده است كه فرمود: شب عاشورا هنگامى كه پدرم مشغول تمیز كردن شمشیرش بود با خود شعرى زمزمه مى‏ كرد كه معنایش اینست:
اى روزگار اف بر تو باد با این دوستیت، چه اندازه تو در صبحگاهان و شامگاهان از دوستان و خواستاران خود را بكشتن میدهى، و از آنها به عوض و بدلى هم قانع نمیشوى خوشبختانه كارها بدست خداى جلیل است و هر زنده ‏اى سالك این راه (اینطور نیست كه بعضى‏ ها به كام مرگ فرو روند و دیگران بمانند).
دو بار سه بار پدرم این اشعار را تكرار كرد من منظورش را فهمیدم و دانستم چه مى ‏گوید، سرشك عبرت گلویم را فشرد ولى از گریه با صدا خوددارى كردم و فهمیدم وقت امتحان فرا رسیده است ولى عمه‏ ام زینب علیهاالسلام همین كه صداى امام را شنید از جاى پرید، دامن بر كشید خود را به امام رساند و گفت:
اى واى كاش خواهرت مرده بود و این حالت را نمى ‏دید، گویا همین امروز شاهد از دست دادن مادرم فاطمه زهرا و پدرم على مرتضى و برادرم حسن مجتبى هستم! اى یادگار گذشتگان! و اى پناه باقیماندگان!

 

امام علیه السلام او را تسلیت داد و امر به صبر و شكیبائى فرمود و در ضمن سخنان خود فرمود:
خواهرم ! شیطان حلمت را نبرد. آسمانیان مى میرند، زمینیان نمى مانند، هر چیز جز خدا رفتنى است ، فرمان از آن اوست و به سوى او باز گردانده مى شوید. پدرم و جدم كه از من بهتر بودند كجایند؟ آنان الگوى من و هر مومنند. خواهر را تسلیت داد و فرمود: خواهرم! تو را به حقى كه بر تو دارم، وقتى شهید شدم، براى من گریبان چاك مزن و چهره مخراش. آنگاه او را به خیمه اش برگرداند.(ارشاد شیخ مفید ص 232)

 

  22
امام فرمود: اى گروه! من فردا كشته مى شوم، همه شما نیز با من كشته خواهید شد و كسى از شما نمى ماند. گفتند: خدایى را شكر كه كرامت یارى تو را به ما بخشید و افتخار شهادت با تو را نصیب ما كرد. آیا دوست ندارى اى فرزند پیامبر كه ما هم در درجه تو باشیم ؟
در حلقه شیران خدا
ابو مخنف با سند خود از امام سجاد علیه السلام نقل مى كند: پس از بازگشت عمر سعد، عصر بود كه امام یاران خود را جمع كرد. در حالى كه بیمار بودم ، نزدیك شدم تا بشنوم. شنیدم كه پدرم به اصحاب خویش ‍ مى فرمود:
اى خانواده ام ! اى پیروانم ! این شب را مركب خویش گیرید خود را نجات دهید. آنها كسى جز من را نمى خواهند و اگر مرا بكشند به فكر كشتن شما نخواهند بود. خدا رحمتتان كند! خود را نجات دهید، شما آزادید و بیعت و عهدم را از شما برداشتم.
برادران و فرزندان و بردار زادگانش گفتند: چنین نمى كنیم كه پس از تو زنده بمانیم. خدا هرگز آن روز را نیاورد. عباس بن على علیهماالسلام بود كه به این سخن آغاز كرد، دیگران نیز پس از او چنان گفتند.(تاریخ طبرى ، ج 3، ص 315)
امام فرمود: اى گروه ! من فردا كشته مى شوم، همه شما نیز با من كشته خواهید شد و كسى از شما نمى ماند. گفتند: خدایى را شكر كه كرامت یارى تو را به ما بخشید و افتخار شهادت با تو را نصیب ما كرد. آیا دوست ندارى اى فرزند پیامبر كه ما هم در درجه تو باشیم ؟ فرمود: خدا جزاى خیرتان دهد. درباره آنان دعا كرد.

در بعضى از مقاتل نوشته‏ اند شب عاشورا كه لشكر ابن سعد آرامش خاطر و عبادت ابى عبدالله علیه السلام و یارانش را دیدند مجذوب آنها شده و حدود سى و دو نفر همان شب از لشكر ابن سعد جدا و به یاران حسین علیه السلام پیوستند.(لهوف سید بن طاووس)
تا آخرین نفس ایستاده ایم
پس از آن به اصحاب و یاران خود دستور داد خیمه ‏ها را كه پراكنده بودند نزدیك یكدیگر قرار بدهند تا بتوانند همه از یك سو دشمن را ببینند و باز دستور داد پشت خیمه‏ ها خندقى حفر كنند و در آن مقدارى هیزم ریخته، آتش زنند تا مسیر حمله فقط از یكسوى باشد و دشمن هنگام جنگ نتواند ناگهان بر خیمه ‏ها حمله برد پس از آنكه كارها را ترتیب داد به خیمه خود برگشت. (تاریخ طبرى ج 7 ص 324)
نیمه شب از خیمه بیرون آمد و پشت خیام در اطراف بیابان تمام پستیها و بلندیها و راهها گردنه‏ ها را جستجو و بررسى كرد. در تمام این موارد، نافع بن هلال جملى پشت سر حضرت از او حفاظت مى‏ كرد. ابى عبدالله علیه السلام از او سوال كرد: چرا او را همراهى مى‏كند؟
نافع گفت: بیرون آمدن شبانگاه تو به طرف لشكرگاه این طغیانگر نگرانم ساخت. فرمود: هلال ! بیرون آمده و این تپه و بلندیها را بررسى مى كنم تا مبادا پناهگاهى براى حمله به خیمه گاه ما در روز نبرد باشد.

 

آنگاه در حالى كه دست چپ مرا گرفته بود برگشت فرمود: به خدا كه این همان وعده تخلف ناپذیر است. سپس فرمود: نافع ! نمى خواهى از بین این دو كوه، هم اینك راه خود را گرفته و بروى و خود را نجات دهى؟ نافع به پاى حضرت افتاد و عرض كرد: مادر نافع به عزایش بنشیند، سرورم! شمشیرم را به هزار خریدم . از تو جدا نمى شوم تا آنكه این دو از بریدن و رفتن باز مانند.
آنگاه از من جدا شد و به خیمه خواهرش رفت. به امید آنكه زود بیرون آید كنار خیمه ایستادم.  نشست و با خواهر محرمانه سخن گفت. چیزى نگذاشت كه زینب کبری به گریه افتاد و صدایش بلند شد: واى برادرم ! شهادت تو را مى بینم… شهادت این جوانان برگزیده و ماههاى بنى هاشم بر من سخت است. آنگاه پرسید: آیا یارانت را آزموده اى ؟ من بیم دارم هنگام نبرد، تو را تنها گذارند.

33

 

امام گریست و فرمود: به خدا قسم آنان را آزموده ام. آنان جز دلیرمردان نجیب نیستند كه همچون انس كودك به شیر مادر، با مرگ مانوس و همدمند.
چون نافع آن سخنان را شنید، دلش سوخت و گریست و راه خود را به طرف خیمه حبیب بن مظاهر انداخت. او را دید كه نشسته و شمشیرش در دست اوست. سلام داد و بر در خیمه نشست.حبیب پرسید: نافع ! براى چه بیرون آمده اى؟ نافع ماجرا را گفت.حبیب گفت: به خدا اگر انتظار فرمان امام نبود، همین شبانه بر آنان مى تاختم. نافع گفت: حبیب من ! حسین را در حالى نگرانى خواهرش نزد وى گذاشتم. فكر مى كنم زنان دیگر هم مثل زینب در حسرت و بیم،باشند. مى خواهى یارانت را جمع كنى و با زنان سخنى بگویى كه دلشان آرام شود و بیمشان برود؟
امام علیه السلام او را تسلیت داد و امر به صبر و شكیبائى فرمود و در ضمن سخنان خود فرمود: خواهرم ! شیطان حلمت را نبرد. آسمانیان مى میرند، زمینیان نمى مانند، هر چیز جز خدا رفتنى است، فرمان از آن اوست و به سوى او باز گردانده مى شوید. پدرم و جدم كه از من بهتر بودند كجایند؟ آنان الگوى من و هر مومنند
حبیب بی درنگ بپاخاست و با صداى بلند یاران امام را كه در خیمه‏ها بودند صدا كرد، همه بسان شیر غرنده از خیمه‏ ها بیرون پریدند.
وى به بنى هاشم گفت: شما به خیمه هایتان برگردید، چشمانتان بى خواب مباد! آنگاه سخنان نافع را به بقیه اصحاب گفت. همه آنان در جواب گفتند: بخدائى كه بر ما منت گذاشته و ما را چنین افتخارى داده سوگند، اگر در انتظار فرمانش نبودیم از همین لحظه با شمشیرهاى خود بر دشمن حمله مى ‏كردیم…حبیب گفت:پس با من بیایید. چون كنار خیمه بانوان رسیدند، حبیب خطاب به بانوان بنى هاشم كرد و گفت:
اى دختران رسول الله و اى حرم پیغمبر خدا! اینان جوانان فداكار شما و این شمشیرهاى براق آنها است، هم قسم خورده‏اند آنها را در غلافى جاى ندهند مگر در گردن دشمنان شما، و این نیزه‏هاى تیز و بلند غلامان شما است كه همه قسم شده‏اند آنها را فرو نبرند مگر در سینه‏ هاى مخالفین شما.

امام حسین علیه السلام به زنان فرمود: نزد آنان بیرون روید اى خاندان خدا.
زنان همه بیرون آمدند، در حالى كه نالان بودند و مى گفتند: اى پاكمردان! از دختران پیامبر خدا و بانوان امیرالمۆمنین دفاع كنید: ایها الطیبون حاموا عن بنات رسول الله و حرائر امیرالمومنین.
چون سخن بانوان بگوش این رادمردان رسید با صداى بلند گریه كردند آنچنان كه گوئى زمین مى‏لرزد.(الدمعة الساكبة، ج 4، ص 273)

—————————-
منابع:
مقتل الحسین علیه السلام، سید عبدالرزاق مقرم‏، ترجمه عبدالرحیم عقیقى بخشایشى
مقتل امام حسین علیه السلام، گروه حدیث پژوهشكده باقرالعلوم علیه السلام، ترجمه جواد محدثى.

به این نوشته امتیاز بدهید!

میلاد زارع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

  • ×