» 1مبارکه » شهرستان مبارکه » مشاهیر و بزرگان » شهدا » زندگی نامه اسوه تقوا و بردباری سردار شهید سید رضا سجاد دوست
شهدا - مطالب ویژه

زندگی نامه اسوه تقوا و بردباری سردار شهید سید رضا سجاد دوست

تیر 3, 1393 0040

زندگی نامه اسوه تقوا و بردباری سردار شهید سید رضا سجاد دوست

سایت شمس شهرستان مبارکه ، بار دیگر از ترکیب کلمات در دایره افکارم به دنبال واژگانی می کردم تا با منقش ساختن آن بر قلب سفیدکاذ پیام عشقی دیرین و آتشین را به گوش جان عشاق برسانم. پیامی که از آن بوی رشادت و مردانگی و عشق و ایثار به مشام می رسد. پس در راستای تحقق این امر خطیر دست عجز به درگاه الهی بلند می کنم و عاجزانه از او می خواهم تا از دریای عظیم فضلش قطره ای عنایت ، در جام سیاه قلبم فرو نشاند و آن را منور سازد و با آبیاری در فجر های خشکیده کلامم شکوفه های زیبای لغات را بر شاخسار امیدم برویاند و مرا یاری رساند تا با برگزیدن ناب ترین واژگان غصه عشق بازی کبوتری از تبار اهل ایمان را بازگو نمایم.

ستاره ای که از آسمان اهل بیت (ص) جدا شد و در خانواده ای مذهبی و با ایمان فرود آمد تا از نور وجودش تمامی اهل خانه را بهره مند سازد نامش را رضا نهادند. ایشان حصول علم را از دستان برگزران مبارکه آغاز نمود و دوران نوجوانیش را در دبیرستان امام خمینی (ره) سپری نمود تا اینکه در سال 1355 موفق به اخذ دیپلم در رشته طبیعی شد.

از همان ابتدا عنایت ازلی، بذر عشق ابدی را در باغچه قلبش فرونشاند و با آب ایمان آن را آبیاری نمود تا از آن میوه عشق به دین و دینانت را تناول کرد به گونه ای که سخت در اجرای اوامر الهی تلاش می کرد که دو در کنار کسب علم در مزرعه به یاری پدر در امر کشاورزی می شتافت در سال 1355 که مقارن بود با طلوع انقلاب اسلامی در ایران، به خدمت سربازی اعزام شد و پیام آفتاب ( امام خمینی ) را در وجودشان شعله ور ساخت به گونه ای که گلوله های نفرت را به سینه طاغوتیان فرونشاندند و از غرق شدن در مرداب ظلالت رهایی یافتند و با نامه های مکررشان به سیدرضا، گلبوته های تشکر را تقدیم او کردند چرا که آنها را از بند ظلم رها ساخته بود.

در سال 1357 با اخذ کارت پایان خدمت که در آن آرم جمهوری اسلامی درج شده بود به آغوش گرم خانواده اش بازگشت و به امر کشاورزی مشغول شد تا به فرموده امامش قدم در راه خودکفایی نهد. پس از استقامتش در مقابل سختیها راه 1پر نشیب زراعت راهموار کرد و با عرق جبینش مزرعه پدر را آبیاری نمود و در هان سال هفتاد تن گندم و سی تن محصول صیفی را برداشت کرد. در همان حال آتش خفته کردستان شعله ور شد و ندای فرمانده کل قوا بر جانها طنین انداز که همگان را فرا می خواند تا لباس رزم بر تن کنند و دست عصیان اشرار را از پاوه کوتاه کنند. رضا هم که د دوراهی انتخاب عشق و ایثار و لبیک به امام زمان خویش و یاری و مساعدت پدر در امر کشاورزی مانده بود، سردار گریبان غم فرو برد و چشم امید به درگاه الهی دوخت تا او را در انتخابی سخت یاری رساند پس ناگهان هوای پرواز به سوی یار و در دل پاک و زلالش فواره زد و دست تردید را از چهره تصمیم قاطعانه اش کوتاه ساخت وشعله غیرت را در وجودش بر افروخت و به سوی نبرد با باطل پرواز نمود و با عزمی راسخ به ندای (هل من ناصر) امام زمانش لبیک گفت تا مثنوی ایثار و جوانمردی را به گوش ناجوانمردان زمان امام حسین (ع) برساند و صدای طبل رسوایی و بی غیرتی آنان را باردیگر به گوش جهانیان برساند و بگوید که اگر در زمان امام حسین (ع) نبودم تا به ندای ( هل من ناصر) حسین لبیک گویم، امروز به ندای فرزند عزیزش خمینی کبیر لبیک می گویم و داوطلبانه لباس رشادت را بر تن می نمایم تا ننگ این حقیقت سنگین را برای همیشه در دل تاریخ ثبت کنم. سید رضا چند ماهی از عمر با برکتش را در کردستان سپری نمود و در مدرسه عشق از زلال زمزمه عاشقان، طریق عشق بازی را آموخت و بعد از اتمام خدمتش به خانه بازگشت. بعد از مدتی باز آوای ملکوتی عشق به گوشش رسید که او را فرا می خواند تا قدم در وادی جنگاوران عرصه نبرد نهد، پس بار دیگر بر سر دوراهی تردید قرار گرفت و زمزمه اطرافیان که او را دعوت به ماندن و یاری به پدر و مادر می کردند تا بر تردید او در متن می افزود ولی سرانجام سر بر شانه تسلیم در برابر امام نهاد بر فراز قله رشادت باردیگر بیرق لبیک را برافراشت و خود را به سپاه معرفی کرد تا جهت تجدید آموزش به پادگان 15 خرداد اصفهان اعزام شود. رضا بعد از اتمام دوره آموزشی به جبهه دارخوین اعزام شد.

( حال آنکه از شروع جنگ دو ماه بیشتر نگذشته بود )

سید رضا چندماهی در عرصه نبرد سپری ننموده بود که جهت مرخصی به خانه بازگشت و گفت از برای اهل خانه پلیدی و عصیان بنی صدر که چگونه دست تفرقه در گریبان عاشقان فرو برده تا از ژرفای اتحاد آنان بکاهد و چه زیبا تفسیر کرد شعر شقایقهای خونین را که دشته تیز ایمان و اتحادشان را بر تارک خصم دون فرو بردند و شوق پرواز را در دلشان پروراند تا اینکه سوار بر کرسی شهادت به سوی جبهه شد که این بار تیر جفا بر دو پای او اصابت کرد و او را خانه نشین کرد. دوری و هجران از میدان نبرد نمود بعد از معالجه به جبهه بازگشت ولی این بار بر اثر جراحت پای راستش در بیمارستان عیسی بن مریم اصفهان بستری شد و مدتی را نیز در منزل تحت مراقبت پزشکی به سر برد ایشان را از مراجعت دوباره به جبهه توسط پزشک معالجش منع شده بود و می بایست جهت بهبودی کامل عازم تهران شود پس همه در انتظار اعزام او به تهران بودند و او در انتظار اعزام به جبهه که با شنیدن اخبار جنگ آتش این انتظار در درونش مشتعلتر می شد و همین امر او را بر آن داشت تا چاره ای اندیشه و بدون اطلاع سپاه اصفهان خود را به سپاه اهواز معرفی کرد و اینگونه قدم در میعادگاه عاشقان نهاد تا در عملیات حصر آبادان شرکت کند ( نا گفته نماند که ایشان قبل از حضور در عملیات حصرآبادان با شرکت در کنکور انتخاب معلم و با کسب موفقیت آماده طی کردن مراحل استخدام بود ) که از گوشه و کنار نوای شروع عملیات جدیدی به نام طریق القدس را شنید. بی مهابان با کوله بار سفر ابدی را بست و مهیای نوشیدن شراب فضل الله شد. گویی می دانست این بار سوار بر بال ملائک از فرش خاکی بر عرش الهی پرواز خواهد کرد پس سر از پای نمی شناخت و ممانعت اطرافیان نیز در او هیچ اثر نداشت . چرا که او قدم در صراط شقایقهای خونینی نهاده بود که به او وعده نوشیدن شراب شهادت را داده بودند و او هم که عطشناک نوشیدن جرعه ای از این موهبت الهی بود با شوق و اشتیاق بیشتر از پیش به سمت نبرد حق علیه باطل شتافت که سرانجام در عملیات طریق القدس در پل سابله از دست معشوق شراب عشق را نوشید به خیل شقایقهای خونین پیوست و اولین شهیدی بود که در گلستان شهدای مبارکه مروارید جسم پاک و ملکوتیش را درصدف خاک نهان می کردند و چه پاک فرو می داشت آن یگانه شقایق دشت رفتگان چرا که

دیگر شهدا به سفارش گفتند

چون که ما را شود آن شهد نصیب و

رویم سوی خداوند کریم

جسم خاکی بنهید در بر او

تا شویم جمله مزار شهدا

حال بشنوید از زبان همرزم سیدرضا

ایشان از حسن اخلاق و خوشرویی خاصی برخوردار بود و نسبت به انجام کارهایش بسیار مسئولیت پذیر بود راهش خدایی بود و عشقش خدا. آنگاه که موذن ندای عشق را سر می داد فارق از روزمرگیها، سجاده عشق را به سوی تجلی ظهور یار می گشود و قدوم مبارکش را بر بال ملائک می نهاد تا با زمزمه های عاشقانه اش سر عشق را بر ملا سازد و در آینه سجده های با صلابتش به تماشای رخ زیبای معشوق بنشیند. آنقدر عاشق سجود بر درگاه کبریایی حق بود که گویی هنگام سجود جان از کف برون کرده و روح خویش را در فضای ملکوتی صلاتش رها می ساخت در بزمگاه عاشقانه مناجاتش گلواژه های معطر کمیل و توسل، ندبه و عاشورا را زمزمه می کرد و با قرائت آیه های نور فضای خانه را معطر می نمود آرزوی دیرینه اش شهادت بود و عاشقانه از خدا تمنای غلطیدن در خون خویش را طلب می کرد که سرانجام به این وصال ابدی نایل آمد و با نوشیدن شهد گوارای شهادت نام خویش را در طومار شهیدان راه حق ثبت نمود.

راهش پر رهرو و یادش گرامی باد.

sajjaddost

 

وصیتنامه رزمنده مخلص شهید سید رضا سجاد دوست

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد الله رب العالمین و الصلوات و السلام علی خیر خلقه ابو القاسم محمد ( ص ) و علی آله و لعنت الله علی اعدائهم دائه الله الی یم القیمه ….. اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله و ان علی ولی الله ایها الذین آمنو هل ادلکم علی تجاره تنجیکم من عذاب الیم تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله اموالکم و انفسکم ذالکم خیرا لکم ان کنتم تعلمون .

ای اهل ایمان آیا شما را به تجارتی سودمند که شما را از عذاب درد ناک آخرت نجات بخشد دلات کنم آن تجارت این است که به خدا و رسول او ایمان آورید و به مال و جان در راه خدا جهاد کنید این کار از هر تجارت اگر دانا باشید برای شما بهتر است .

شکر و سپاس خداوند تبارک و تعالی که جهاد در راهش را نصیبم کرد و از این نعمت عظمی برخوردار شدم بنا به بیان امام و وظیفه شرعی که بر وجود خود احساس می کنم به جبهه حق علیه باطل می روم و تا ایثار جان از دین و تب محمدی دفاع خواهم کرد . و از هیچ قدرت غیر مکتبی و طاغوتی هیچ ترس و واهمه ای ندارم . امید وارم که توانم در این راه و از این آزمایش الهی موفق بدر آیم و اگر در این راه شهید شدم به فیض بزرگ دست یافته ام . ان شا الله ، در روز عاشورا امام حسین ( ع ) فرمود هل من ناصرا ینصرنی ؛ من آن روز در قید حیات نبودم که به فرمان امام لبیک گویم ، ولیکن امروز که هم چون زمان امام حسین ( ع ) اسلام در خطر کفار و منافقین است و پرچم دار نهضت اسلامی فرزند دلیرش امام خمینی است . امروز لبیک می گویم ، و می گویم اگر آن روز نبودم که به یاریت بیایم امروز با حضور خود در صحنه نبرد گفته خود را به اثبات می رسانم .

صدام پلید و اربابان جنایت کارش به خیال خام خود می خواهند که اسلام را از بین ببرند اما نمی دانند و نخواهند دانست که الاسلام یعلو و لا یعلی علیه ان شاء الله که این آرزوها را به گور خواهند برد .

امروز یک مشت به اصطلاح روشن فکر از غرب بر گشته بر دور سفره گسترده انقلاب بنشینند و با اتحاد گروهک های ضد خلقی و ضد انقلاب داخلی دست به دست هم داده و می خواهند انقلاب اسلامی را به انحراف کشیده و صاحبان آن که همان محرومین و مستضعفین می باشند کنار بزنند هشیار باشید و توطئه های آن ها را خنثی نمائید و خداوند کسانی را که در راه او کار زار می کنند دوست می دارد .

ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص . برادران و خواهران مسلمان امروز امام تنها است او را یاری کنید که یاری کردن او یاری کردن اسلام است . از روحانیت راستین و انقلابی و پیرو خط امام پشتیبانی کنید که که حامیان راستین شما همین قشر روحانی می باشند و گول و فریب این به اصطلاح روشن فکران را نخورید و بدانید که شما وزید . ان شا الله چون که بر حقیم و حق همیشه و در همه حال پیروز است و اخری تحبونها نصر من الله و فتح قر و بشر المؤمنین . هشیار باشید که خدای ناکرده زمان حضرت علی ( ع ) تکرار نشود و پیام شهیدان را که همان   ولایت فقیه و پشتیبانی از امام امت خمینی کبیر و اسلام راستین است فراموش نکنید برای شهدا طلب مغفرت و آمرزش نمائید . درود و رحمت خدا بر شهدای راه حق و حقیقت ، درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی ، درود بر روحانیت راستین و در خط امام و سایر مبارزین راه اسلام .

آخرین نامه شهید سید رضا سجاد دوست به خانواده

بسم الله الرحمن الرحیم

خدمت پدر و مادر و خواهران و برادران و سایر اقوام و دوستان سلام می رسانم و از پدر و مادرم تشکر و قدر دانی می کنم که من را در خط اسلام پرورش دادند . خداوند ان شاء الله اجر جزیل در آخرت و دنیا به شما عطا نماید خودم می دانم که نتوانستم آن طور که باید و شاید بر خواست شما عمل کنم و در این راه کوتاهی کردم امید وارم که مرا حلال کنید   برادرانم سید حسن و سید حسین و هم چنین خواهرانم می خواهم که فرزندان خود را مکتبی تربیت کنند . پول هایی که من دارم یک مقداری از آن را صدقه و مقداری رد مظالم و کفاره گناهان بدهید و مقداری را هم بدهید برای نماز و روزه و اگر چیزی ماند در راهی که اسلام جایز می داند مصرف نمائید . اگر شهید شدم برای من طلب آمرزش و مغفرت نمائید و برای من گریه و زاری نکنید . اگر چنان چه جنازه ی من به دست شما افتاد اگر مایل بودید در تکیه شهدا در اصفهان دفن کنید البته این موضوع بسته به پدر و مادرم دارد . از خداوند برای شما توفیق در پیمودن راه الهی آرزو می کنم و امید وارم که مرا حلال کنید .

و السلام علیکم و رحمته الله و برکاته                سید رضا سجاد دوست     20 / 3 / 60

 

 

به این نوشته امتیاز بدهید!

میلاد زارع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

  • ×